وصال نامه
با عرض درود و صد سلام و مخلصات ِ چاکراتانه ی مخصوص ، کنم درد دلی با دو ، سه ، پنج ، شش ، ده ، دوازده نفری اهل قلم یا نه قلم اهل ، که خوانند و بخندند و شاید که بگریند به حالم که چه نادیده وصالم . مرداد پسین بُد که ز گرما همه در هول و بلا همچو جهنم زدگان داغ ، جـِلز بر سرشان بود و ولز بر ته شان داغ تر از داغ ، دماسنج بترکید و زنان در پس چادر چو سونا خیس و عرق کرده و اَه اَه .
اینجانب ِ بدبختِ فلک گشته به دستان فلک ، خورده چونان چوب که تا لحظه ی مرگم نشود زخم من هموار که عمقش برسد تا ته قلبم و همانگونه که دانیـــــــــد ، قلبی که شکسته دیگر بشکسته ، آبی که ولو گشت دیگر ولوییده .
باری ، ... ، آن دوره به دنبال و پی ِ کسب حلالی بشدم تا بکشم دست ِ خود از جیب بابایم که خودش بازتر از باز نشسته به درون قفس ِ خانه مثالی .
من بودم و یک لای قبایم و بدستم سندی بابت تحصیل در آن شهر که در پشت فلان ده شده قایم و در آن بود بنا قوطی کبریت که دانشگه بنامند . البت بکنم بنده اضافه ، آن کارت معافی که پسر عمه ی داماد ِ شوهر خاله ی دائیم سفارش بنموده به فلان یار قدیمیش که فامیل برادر زن سرهنگ غیور است و بفرموده بزرگی و به صد منت و خفت بگرفتست برایم ، گردید ضمیمه به همان لای قبا و سند ِ کارشناسی ِ علوم اجتماعیم .
پس راهی ِ هر هجره و دکان و بسی شرکت و کارخانه شدم صبح الی الشام نخوابیدم و هی پرسه زدم ، پرسه زدم ، زور در این عرصه زدم ، کار نیابیدم و در آخر سر خسته زدم ، بنده ی بیکار منم ، منتظر کار منم ، بخت بد ِ زار منم ، پاره تر از غار منم ، بیش میازار مرا .
القصه غروبی که چو هر روز غروبان دگر ، با بدنی کوفته از درد کمر ، چونکه سوی خانه شدم ناز صدایی که ز من help همی خواست مرا گونی احساس درید ، هر چه درین عمر فلاکت زده اندوخته بودم ز محبت وسط صحنه ولو گشت و دلم نیک بلرزید و سَرم سمت صدا گشت ، و اِی وای ...
دیدم که در آن ور تر از آنور صنمی ، چون بت چین ، چون مه من ، خوانده مرا ، با یه نگاه ِ گذرا کرد مرا غرق بلا ، دین و دلم برد به یکباره و من یاد فلان فیلم بیافتادم و آن کشتی گنده که شکستید ز صخره و دو عاشق که در آن بود و پسر یا که همان جک چو منی پول ندیده شده بود عاشق دوشیزه ی با مال و منالی و تمامی و کمالی .
خواند مرا بار دگر ، دخترک سیمین بر ، بنده چونان اسب کهر تیز شتابیدم و با لکنت و تِت پت بزدم گرم سلامی که بگویم صنما بنده غلامم و تو را نوکر تامم بده دستور به اَمرت بکنم بنده اِجابت ز سر چشم و نجابت .
به همان ناز صدایی که مرا قلب بلرزاند و مرا عقل بترکاند و درین عشق بسوزاند ، گفتا بلدی پنچری از تایر بنزم بستانی ؟ که گره خورده به کارم و اگر لطف کنی تا به دوستت گرهم باز کنی مشکل من چاره کنی ، با تو همی یار شوم ، مونس و غم خوار شوم ، هرچه بخواهی تو ز من با تو به آن کار شوم .
من که به یک لحظه شدم سرخ چو گیلاس و لبو ، خشک شد آب دهنم ، سست بگردید تنم ، هیچ نگفتم و در آن گرمترین روز خدا دست به جک گشتم و در فکر فرو رفتم و در ثانیه ای چرخ عوض کردم و چون جَو زدگان روغن و آب و فیلتر ِ بنز نگاه کردم و گفتم همه چیز عالی و حاضر .
ماه پری نیم نگاهی به من انداخت و با لعل لبش خنده ی جانانه همی کرد و به من گفت ok thanks بگو حال چه خواهی تو ز من ؟ مُشک بخواهی ز ختن ؟ شال بخواهی ز یمن ؟ کفش بخواهی ز پکن ؟
بنده ی بی جنبه که چون گورخری کو پی جفتش بشده عزم همی کردم و خود سینه فراخیدم و چون گربه پلنگیدم و با لحن مهیبی که نماید به زنان جرأت مردی قدمی صاف جلو رفتم و گفتم که شوم کور اگر بنده بخواهم دِرَمی یا که ریالی تومنی از توی چون حور بهشتی ِ رُخت ماه ِ قدت سرو ِ لبت قلوه بگیرم ، تنها بده من آدرس منزلگه خود تا بشوم خدمتتان البته تنها نه که با مادر و بابا و ننه جانم و آن خاله بزرگم که دو دستش ز سحر تا 10 شب گرم به کارات ِ وصالانه ی خیر است .
القصه بگویم به شما دوست گرامم ، که ز اینجا به بَدَش لحن من ِ مفلص ِ بدبخت شود change که گویای عذابیدن من باشد و نامردی دنیا ...
هنوز آن جمله ی آخر نگفته دخترک را دیدم آن چشمش که تا اندک زمانی پیش اقیانوس رحمت بود و دریای محبت ، ز خود آن آتشی از خشم و خونابه که از صد فحش ِ خواهر مادری بدتر تر از بد بود پاچانید بر قلبم .
سکوتش را چو فریادی بدیدم بر من ِ میلاخ ِ گاو ِ زشت ِ جوگیر ِ پدرسگ صاحب ِ قاق ِ تهوع آور ِ اَنتر .
سوار رخش خود گشت و پس از آن گاز و آن تِیک آف ِ درد آور بشد محو و بشد دور چنان دوری که یک سوزن ز بنز C کلاس او بزگتر بود و من با خود بگفتم آخر اِی بوزینه ی احمق برو دنبال کاری باش تا آدم شوی ، فهم و شعورت کو که با یک چرخ عوض کردن کسی عاشق نباید شد که گر این بود و با هر تایر پنچر ، وصالی اینچنین راحت به سامان می رسید اِمروز باید مَمدلی خرس ِ آپاراتی در آن پنجاه متری ِ یه خوابش اَندرونی داشت .
شدم راهی و بازم خاک بر فرقم که تا امروز هم در شهوتم غرقم .