* مرد و زن بودن شخصیت های این داستان می تواند برعکس هم بشود ، در اینجا برای من تنها رفتار کاراکترها مورد نظر است جدا از هر جنسیتی که دارند.

* امیدوارم این داستان کوتاه به هیچ خری و ماری بر نخورد .

یکی بود یکی نبود غیر از خر ِ ما هیچ خر دیگه ای نبود. یک روز آقاخره داشت تو جنگل یورتمه می رفت ، نه اینکه بره بار بیاره ، همینجوری یورتمه می رفت که بره بار نیاره ،دیرش نشده بود و عجله هم نداشت که چشش می افته به یک مار خوش خط و خالی که به نظرش بامزه می اومد. ماره که خره رو می بینه حسِ روزگار غریبیست نازنین بهش دست می ده و خط و خالشو میندازه بیرون و عشوه مارَکی می آد. آقا خره نظرش جلب می شه و مى گه:مارخانومی، چـِـخــــبَر؟(یعنی چه خبر)hiمیره جلو میگه:

مار: سلامتی تا کمر.

خر: چرا تا کمر؟چی شده مگه ؟ حیف نیست توکه چشمات خیلی قشنگه ،توکه پوستت خیلی لطیفه ، چه سری چه دمی ....، عجب پایی نداری ، چرا باید ناراحت باشی ؟

مار: آخه من چند وقت پیش همینجا دراز کشیده بودم آفتاب می گرفتم که نمی دونم چی شد یهو یه درخت اُفتاد رو کمرم و عمم اومد جلو چشمام بعد هم اینجا گیر کردم.

خر: اِیول.....، چــــــــــــی؟! یعنی نــــــــــَــــــــه!!! دقیقا کی بود؟

مار: گفتم که ، چند وقت پیش .

خر: یعنی تو دقیقا از چند وقت پیش اینجایی و هیچ کی دَرت نیاورده؟ چه بی ناموسایین حیوونای این جنگل بابا ، من که پالونو میفروشم میرم خارج.... خوب؟

مار: کوفت ، هیچی دیگه گیر کردم. البته بدبختا خیلی هاشون اومدن کُمکم کنن ولی من دوست نداشتم از کسی که باهاش راحت نیستم کمک بگیرم ، الانم که تو رو دیدم ازت خیلی خوشم اومد.

خر: یعنی من بهت کمک کنم؟

مار: نمی کنی؟

خر: هاااا !!!؟

مار: بغض کردم ، میگم نمیکنی کمک؟

خر: چرا ... به خدا ... خودت واردی دیگه ، 4 دفعه ، 5 دفعه .

مار: چی می گی؟

خر: می گم الان سعی می کنم بکشمت بیرون.

آقا خره چندین و چند روز می رفت پیش مارخانومو هی زور می زد بکشتش بیرون،هی زور می زد درختو از رو کمرش هل بده کنار، چند بار هم فشار اومد به چندجاش. خلاصه برو و بیا و ....

هی دست مینداخت دور کمر ماره که بکشتِش بیرن ، مارخانوم می خندید و ابرو مینداخت بالا بالا و می گفت من تو زندگیم خر مثل تو ندیدم ، خیلی باهات راحتم ، عزیزم، حسی که به تو دارم به هیچ کس تا حالا نداشتم ، تو دیگه چه خری هستی.

خره هم لبخند می زد و گویا یواش یواش ، شده عاشق چشاش و داشت ینجه تو دلش آب میشد ، هی زور می زد ، هی زور می زد... بی اختیار.

مارخانومه بهش می گفت : خر جان وقتی زور می زنی لامصب این پشت بازوهات می زنه بیرون من یه جوری می شم.

خر: مرسی ، من خودمم یه جوری می شم نمی دونم چرا همچین میشم من،کج و کوله میشم من، مثه حوله می شم من...

مار:خیلی دوستت دارم خر جونم.

خر: مرسی عزیزم.

مار:خر خودمی قربونت برم.

آقا خره هم لبخند می زد و به تلاشش ادامه می داد.

بالاخره آقاخره بعد از خیلی، موفق شد ماره رو از زیر درخت بیرون بیاره و رهاش کنه. یه روز عصر که آقا خره از باشگاه اومده بود میره سراغ مارخانومه که برن با هم لب مرداب

قلیون بکشن.

مار: چه خبر؟

خر:دسته تبر

مار:چی ؟

خر: ببخشید فکر کردم تو باشگاهم

مار: لطف کن با من بی ادبانه برخورد نکن چون من از خانواده ی محترمی ام مامانم مار کبری و بابام افعیه، داداشم رو هم کل دنیا میشناسن ، مارلون براندو ، قربونش برم.

خر: گیرم پدر تو بود افعی ، از فضل پدر تو چى زِر مى زنى؟

مار:عاشقم من ، عاشقی بی قرارم ، کس ندارد خبر از عشق خركى من.

خر: چه ربطی داره به موضوع تازه آخرشم اشتباه خوندی؟

مار: میگم خیلی دوستت دارم ، عاشقتم عزیزم که اینقدر خرِخودمی.

خر: آره خوب خوش میگذره ، راستی قبلا با کسی بودی؟

مار: آره من قبلا با یه روباه دوست بودم ، خیلی هم خون گرم بود که بعدش کات کردیم با هم دیگه و اینا... مگه تو مشکلی داری؟

خر:من ؟ من؟! نه ، خوبم ، ولی

مار:ولی چی؟

خر: ولی،......، نه دیگه ، میگم ندارم کلا مشکلی .

مار: آهان خوبه. عشقم ، خرم، نازم ، بذار دممو بذارم رو کولت .

خر: قربونت برم مار خوش خط و خال من ،من دیگه از هیچ ریسمان سیاه و سفیدی نمی ترسم ، ماربی(یعنی مار ِ باربی) ، سیکس پک ِ من ، مى خوامت خزنده دوست داشتنى.

مار: پس چی ؟

خر:پُست چی؟

مار: نه خره ، میگم پس چی.

خر: آهاااا . آره ، پس چی. بیا کلا بشین رو کولم بهت سواری بدم .

مار: آخ جونمی خر . من عاشق خر سواریم ، ....، من عاشقه عاشق شدنم ، حالا همه دُم ها بالا، من عااااااااشقه عاشق شدنم .

بعد با هم میرن بالا جنگل ، طرفای خیابون ولی خوک و آجغدانیه و اینا ، دور میزنن و ماره خر کیف می شه و خره خرتر .

همینجوری زمان می گذشت و اینا....... که یه روز آقا خره می ره خونه مارخانومه . مارخانومه هم سنگ تموم گذاشته بود ، به نیت 5 تن 14 مدل غذا پخته بود و 72 طعم مختلف مشروب و نوشیدنی و یکصد و بیست و چهار هزار نوع دسر درست کرده بود. بعد از اینکه همه غذا ها و نوشیدنی ها و دسر هارو می خورن و مست پاتیل می شن ، مار خانومه مثل مار می پیچه دور خره که رو تخت یکم دراز بکشن با هم .

خره هم که مست بود و کلا چند وقت بود با مارخانومه با هم بودنو لذت برده بود میگه: مارخانومم ، خوشگلم ، قربونت برم الهی من ، می خوام یه چیزی بهت بگم .

مار: تورو خدا بگو ، بگو دیگه.

خر: خوب خودم دارم می گم دیگه تابلو ، چرا الکی جو می دی ؟

مار: تابلو ؟

خر : نه ، می گم میخواستم بهت بگم عاشقتم .

مار: وااااااااااااااای جدی ؟

خر : آره عشقم . چند وقت بود داشتم به این موضوع فکر می کردم که تو منو یعنی ما همدیگه رو دوست داریم و با همیم و چقدر تو این مدت خوش گذشت و خربازی درآوردیم و کیف کردیم . الان احساس می کنم منم عاشق تو شدم .

مار: خوب؟

خر: خوب ، چی؟ می گم مارخانومی ، ... ، ابرو کمون ، نیش عسلی ،.... می خوام بیام دم سوراختون..... عاشقتم .

مار: خوب چی حالا ؟ این خر بازی ها چیه؟ چرا لگد می ندازی؟

خر: خربازی؟ لگد ؟! شیب دار؟!... اصلا ولش کن تو الان معلوم نیست چته ، یه بوس بده به قاصدک فوتشششششششش کن ، بزار برا فردا ، چو فردا شود فکر فردا کنیم.

مار: کار امروز را به فردا میانداز.

خر: خوب چی میگی؟ مستی؟

مار: کلا

خر: اِ... ببین اذیت نکن دیگه عشقم.

مار : برو بابا حوصله ندارم . اصلا تو اینجا بخواب من میرم لب باتلاق رو کاناپه می خوابم.

اون شب گذشت و فردا شد.آقا خره داشت تو جنگل خدا یورتمه می رفت تو کوچه ها که مارخانومه رو دید.بهش گفت: سلام مارخانومی خوبی عزیزم؟ چرا موبایلتو جواب نمی دی عشقم ، بیا جلوی چشمم ؟

مار: رو سایلنت بود نشنیدم.

خر: خوب بعدش میسکال من خرو دیدی نباید یه زنگ بزنی؟نمی گی نگران می شم؟

مار: گیر نده دیگه، اَه... همش گیر می دی . یک دفعه نشد ما با هم حرف بزنیم دعوا نکنیم.

خر: اِ... من الان بدهکارم شدم انگار!

مار: ببین من اعصاب ندارماااااار. می خوام آزاد باشم ، اصلا شاید بورسیه پی اِچ دی بگیرم برم آمازون.

خر: آمازون چه خبره؟! توهّم تو که سیکل هم نداری ، دانشگاه رات نمی دن.

مار: اون دیگه به تو مربوط نیست.

خر: راستی یادته دیشب چه حرف هایی بهت زدم نانازم؟

مار: آره.

خر:خوب ، ... نظرت چیه؟

مار: احمقانه، بچه گانه، خرانه،گاوانه ، مسخرانه...

خر: اِ... چی می گی؟

مار: کر هم که شدی، من باید برم ، وقت ندارم هر روز با تو اینور اونور بخزم . دختر عموم ماریا کری رو ببین، نمونه یک زن موفق ، یا خواهرش ماری کوری خدا بیامرز.

خر: حتما مارتیک هم پسر خالته !؟ مارتینی هم شاش پدربزرگته ؟ حالا که چی اصلا؟ خوب تو هم برو موفق شو.

مار: نمی ذاری که ، عین خر تو گل گیر کردی ، منم درگیر این رابطه می خوای بکنی به زور ، وگرنه من این نیستم که.

خر: اَاَاَر ، اَاَاَر

مار: چی گفتی؟

خر؟ هیچی ، با خودم حرف می زدم

مار: خوب چی گفتی؟

خر: هر خری معنیشو فهمید به غیر از تو

مار: برو روانی، سیریش شدی هی گیر میدی

خر: باشه، کاری نداری؟

مار: اصلا از اولم قرار نبود ما...

خر: اَر زدم کاری نداری؟

مار: نه

آقا خره راهشو می کشه و بی خداحافظی می ره.

قصه ی ما به خر رسید

کلاغه ، كون دریده بود .